جنیفر کجاست ؟

گفته بود یکشنبه برمیگرده از کمپینگ . امروز چهارشنبه هست و هیچ خبری ازش نیست .

بهش مسیج دادم . ولی هنوز جواب نداده .

همسایه روسی سمت چپی که خیلی دوستشون داشتم برای همیشه رفتن . همسایه امریکایی سمت راستی هم رفت مسافرت . جنیفر هم که نیست .

خونه خالیه و تنهام . میخواستم برم خونه مامان اینا ولی مامان ایرانه . دل و دماغ اونجا رفتن ندارم .

نمیدونم کجا برم . کاش جنیفر برگرده خونه زودتر .

توت فرنگی هارو شستم و ریختم تو بلندر . ماست میوه ای هم ریختم و اسموتی توت فرنگی درست کردم .

چایی شکلاتی اماده کردم . نون پامپکینی خوردم …..چرت زدم….کتاب خوندم …

دارم زندگی رو میگذرونم . دیروز سر کار احساس کردم دیگه نمیتونم ادامه بدم

۱۰ تا مریض تو اتاق انتظار داشتم . کلی چارتینگ داشتم . تلفن هام . کلی چیز …..یه لحظه فقط نشستم زمین. کلینیک رو کلمم میچرخید

یه کی زنگ زد گفت ۹ هفته حامله هستم و دارم میام اینجا که ببینم بچه ام سالمه یا نه . گفتم من اینجا التراساند انجام نمیدم . بهش برخورد و عصبانی شد . بهش شماره یه دکتر دیگه رو دادم

یکی دیگه زنگ زد و بهم میگه چطوری زخممو پانسبان کنم . اخه من که اصلا این مریضو ندیدم چطوری از پشت تلفن دستور بدم ؟

یکی هم زنگ زده بود میگفت من سر خیابون هستم و دیگه نمیتونم راه برم . گفتم زنگ بزن امبولانس ببرتت بیمارستان . عصبانی شد .

با آرش بودم . بهم گفت هیچ دختری دختر ایرانی نمیشه . چیزی نگفتم .

خدایا ! خدای بزرگ ؟ چقدر احساس تنهایی میکنم . کاش یه همسفر یا همسر داشتم .

یک دیدگاه برای ”

بیان دیدگاه