پنجشنبه من و مرد جدید به پرو پای هم پیچیدیم و با هم دعوا کردیم
گفتم بعضی وقتا بیشعور میشه . پنجشنبه یه نمونه اش بود . مرغ من هم یه پا داشت و حاضر نبودم کوتاه بیام و هی زیرشو روشن میکردم
شب اشتی کردیم و در اغوش هم هپیلی اور افتر خوابیدیم .
فرداش براش دو تا کتاب خریدم . reading Lolita in Tehran
خوشش اومد
امروز بخش اورژانس بودم . وقتی وارد بخش شدم rounding داشتیم .
کنار رایان وایسادم .
HI NINA
🙂 HI SIR
وقتی شیفتش تموم شد بهم اس ام اس زد که : good to see you pretty lady .
یکی از مریض هام یه دختر ۳۵ ساله بود . بیشعوری رو به حد اعلا رسونده بود .
مرخصش کردم ولی خانوم ناراحت شد که چرا مرخص شده و دیگه کسی بهش توجه نمیکنه . رفت یه مشت قرص از کیفش برداشت و خورد و گفت خودکشی کردم
البته همش ۲ تا قرص خورده بود . بلد بود چطوری نقش بازی کنه .
۴ دست و پا کف زمین راه میرفت و میگفت نمیتونم نفس بکشم . محلش ندادم . بردیمش تو اتاق و درم روش قفل کردیم . ادا اطوارش منو کشته بود
نقشی بازی میکرد خدا میدونه. تو شلوارش دستشویی میکرد و هی میگفت من نمیتونم خودمو کنترل کنم ….
همه دردش این بود که بمونه بیمارستان و بهش توجه کنن ….stupid desperate bitch . . برو یه جای دیگه دنبال توجه بگرد . برای چی تخت بیمارستانو اشغال میکنی نمیذاری اونایی که واقعا مریضن بستری بشن
مریض دیگه ام یه دختر ۲۴ ساله حامله بود که ایشون هم مرض خل و چلی داشت ولی نه اندازه اون یکی . بهرحال شیفت تموم شد . my GOD ! WHAT A DAY!!
امروز صبح که بیدار شدم رایان اس ام اس زد : you are a pretty little lady