تولد مرد جدید

بچه های کلاسش و معلم های دیگه براش تولد گرفته بودن …اقا خان قلبش نزدیک بود وایسه 

matt 1

matt 2

دیروز که رفته بودم پیش مرد جدید ( اه چرا من همش مرد جدید صداش میکنم ) برای سگش یه اسباب بازی و داگ کوکی خریده بودم

منو که دید پرید رو من . بغلش کردم و اسباب بازی رو بهش نشون دادم . زیاد توجهی نکرد . بیشتر حواسش دنبال اون شیرینی هایی بود که براش گرفته بودم .

دنبالم همه جا میومد حتی تو دستشویی . 🙂 

در حال رانندگی بودم که ماشین پلیس پشتم چراغ زد . 😦  قلبم ریخت چون قبلش خونه مرد جدید یه کم الکل خوره بودم .

پیچیدم تو فرعی . .منو از ماشین بیرون اورد . با یه تاپ نازک سفید و یه شلوار گرم کن تو سرما از ماشینم پیاده شدم.

فکر کرد دختر بچه ام . چون موهامو دو تایی بافته بودم.

ازم پرسید چند سالمه ؟ گفتم ۳۰

فکر کرد الکل خوردم . ازم تست الکل گرفت . از دست تست الکلش قصر در رفتم . واقعا شانس اوردم .

بهش گفتم : جریمه ام میکنی ؟ گفت هنوز تصمیم نگرفتم . خلاصه که جریمه ام نکرد و در رفتم از دستش . هوففففف اوخییش

صبح هم اول رفتم کلینیک برای اون پروگرم . ازم یه  pelvic exam  دیگه گرفت . سینه هامم چک کرد و بعد تست خون دادم . از اونجا هم اومدم دانشگاه

با مارتی در مورد نمره ام حرف زدم . خوشم نمیاد ازش .

بعدش هم اومدم خونه . خواهرم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود . خوب شده بود . انگار تو کبابش قرص خواب اور ریخته بود چون همین که خوردم بیهوش شدم رو کاناپه .

عصر هم که رفتم پیش مرد جدید و وسایلمو بردم اونجا . دخترش هم بود . بهرحال

اینم از امروز ما

دیروز هوا حسابی افتابی بود . اول وقت دکتر داشتم برای فیزیکال . از اونجا هم رفتم پیش مرد جدید .

یکمی با سگش رفتیم پیاده روی و سگش پوپ و پی پی کرد و ما هم حرف زدیم .

اومدیم خونه و گیم او ترونز دیدیم …

خرگوش برای شام درست کرده بود .

البته من بعد فیلم اومدم خونه چون اونم میخواست بره دنبال دخترش بیارتش خونه .  بهش گفتم یه کمی خرگوش برام نگه دار ( هرچند که فکر نمیکنم بتونم بخورم )

امروزم رفتم دو جفت کتونی خریدم برای سرکار . اخه کفشای بیمارستانیم خراب و پاره شده . شماره پای من به ایرانی ۳۶ هست و به اینجا میشه ۵.۵

هر ۵.۵ که پوشیدم برام یه هوا گشاد بود . اخرش دو شماره کوچیکتر گرفتم که سایز پام شد

موقع حساب کردن دختره بهم گفت : منم از خرید کردن برای بچه ها خیلی لذت میبرم  .همون حرفش باعث شد که از هر دو کتونی که خریدم خوشم نیاد .

رفتم خونه و تقریبا بیشتر چیزا رو پک کردم و گذاشتم تو باکس . کتابخونه و صندلی چرخدار قدیمی مو کشون کشون بردم بیرون مجتمع گذاشتم و همون باعث شد کمرم درد بگیره

با مرد جدید حرف زدم .

روزهای خوبی نیست ولی نمیخوام هی بیام غرغر کنم . خیلی ها تو سال جدید ناقص میشن . خیلی ها عزیزاشونو از دست میدن . خیلی ها همه زندگیشونو از دست میدن .

من به خاطر یه کلاس کوفتی و یه مرد کوفتی تر نمیخوام هی بیام برای خودم گریه زاری کنم

فقط خدایا تحمل این روزهای سخت رو برام اسون کن . خدایا تنهام نذار ….

گوشمو یه دونه دیگه هم سوراخ کرده بودم چند هفته پیش تا دو تا سوراخ باشه

الان عفونت کرده و درد شدیدی داره . نمیتونم به گوش چپم دست بزنم ولی همچنان گوشواره دومی رو زورکی و با جیغ و با کمک بری انداختم تو گوشم و در بیار هم نیستم beauty is pain hon

با خواهرم اشتی کردم . فردا باید برم در مورد نمره ام با دین حرف بزنم . میترسم

به مامان گفتم کلاسمو پاس کردم . اگه بفهمه افتادم سکته میکنه …. قدر زندگی هاتونو بدونید …برای من هم دعا کنید …الهی امین

همه چی نابود شد

کلاسمو پاس نکردم . و دیگه اینکه مرد جدید بهم گفت با هم زندگی نکنیم

انگار یه سطل اب یخ ریخته باشن رو من .

منی که به منیجر اپارتمان گفته بودم دارم میرم . منی که تمام اون خونه رو جمع کرده بودم و الان دیگه شبیه خونه نیست ….

نمیدونم چیکار کنم و کجا برم .

مثل یه بی خانمان

خواهرم خوشحاله 😦

اولین خنجر سال ۹۲

در کمال ناباوری اون درسی که اصلا بابتش نگران نبودم و ۹۰ در صد داشتم معلم گفت پاس نمیکنم . شوکه شدم

گفت به خاطر داکیومنتیشن بی نظمم باعث خطرم …باعث میشم مریض ها منو سو کنن و و و

گوشهام دیگه نمیشنوید ….

هنوز پوزخندش تو مغزمه . باورم نمیشه …. خدایا بهم رحم کن خدایا بهم رحم کن .

سرم داره از درد میترکه . خونه بهم ریخته …ظرفای سینک مال یه ماه قبله و هنوز شسته نشده . مثل اینکه این درس هیچوقت تموم نخواهد شد …مثل اینکه این یه لشگر ادم هیچوقت خیالشون راحت نمیشه ….

نمیدونم چی میشه …به کجا میرسم

دارم جمع میکنم برم با مرد جدید زندگی کنم . خیلی ها میگن نکن …برادر بزرگه یه بار منو به فحش بست . مامان بابا میگن فردا پس فردا با تیپا میندازتت بیرون چون من یه تکه واژن بیشتر براش نیستم .

نمیدونم ….شاید بندازه ….مغزم کار نمیکنه . فقط دارم میرم . برام دعا کنید . روزهای تلخ و سختی رو میگذرونم .

ب ؟ بیا …بیا و این روزهای تلخ و تاریک منو روشن کن …بیا….فقط یه بار دیگه

 

دارم میرم که اخرین امتحان رو بدم . ویش می لاک . من اگه این درسو تموم کنم یه لشگر ادم راحت میشن به اضافه خودم

هوا اینجا یه خورده بهاریه و یاداور خاطرات تلخ دو سال قبلم . حتی یاداوریش بدنمو میلرزونه .

دارم وسایل خونه رو جمع میکنم ….دو سال پیش همین موقع ها وارد این اپارتمان شدم . با کلی خاطرات بد …. اشک و گریه و دعوا ….

خوب بهتره برم . راستی ایران چطوره الان ؟

اضافه شده الان :

اخرین امتحان کلاس همیلتون رو دادم .  امروز روز من نبود . هر کامپیوتری که میرفتم سرش یا مداسافت نداشت یا مدیسین .

همیلتون اومد و اونم کلافه شده بود . میخواستم پرینت کنم پرینتر کار نمیکرد . همه داشتن امتحان میدادن و من مونده بودم چطوری وارد کامپیوتر بشم . کم مونده بود گریه کنم .

روزی بود به یاد ماندنی ولی تموم شد . 😦 بعد امتحان رفتم یه کافی گرفتم و یه نفس راحت کشیدم . اوففففف

رفتم گوشیمو عوض کنم . حاضر بودم براش ۲۰۰ تا بذارم . کلی بحث و سر و کله اخرش نشد .

عیبی نداره . مثل اینکه این گوشی با من موندنیه .

از اونجا رفتم یه پیرهن ( طبق معمول دکلته و گلگلی) و یه کاپشن لی خریدم .

این هفته اخر کلاساست . باید اخرین زورهارو بزنم . فاینال اول رو دادم . بدک نبود. فردا و پس فردا هم امتحان دارم .

عید نزدیکه . امیدورام امسال سال اروم و خوبی برای همه باشه . پر از سلامتی و پول و موفقیت برای همه خانواده ها . پر از مهر و محبت .

الهی امین

تازه از حموم اومدم بیرون…صورتمو کرم مالیدم و موهای خیسمو با کلیپس جمع کردم .

سوتین نزدم ….روز طولانی بود . ۷ صبح زدم بیرون و ۵:۳۰ بعد از ظهر رسیدم خونه . دانشگاه بودم

به خاطر یکی از کلاسا بیمارستان هم نرفتم .

امروز پتی بهم گفت که کلینیک نرتگیت منو قبول نکرده . حیف ….البته دیگه برام مهم نیست . حوصله فکرا و غصه خوردن های بیخود رو ندارم . هرجا باشه میرم چه فرقی میکنه دیگه .

میخواستم اگه اونجا برم برای خودم یه جفت کفش تامس بخرم . ولش کن . همون کتونی سفیدای بوگندو پاره خوبن …

 

صبح برای صبحانه نارنگی و توت فرنگی خوردم و از اون نون های بلوبری که خریدم چشم پوشی کردم

قرصای ضد افسردگی و ویتامین رو هم انداختم به امید یک اخلاق بهتر

از طرف کلینیک ب بهم تلفن کردن . یه دختره زنگ زد و گفت دکتر ب میگه پاپ اسمیرتو کی انجام دادی .

به دروغ گفتم نمیدونم .

گفت باید بیایی تست پاپ اسمیرتو بدی . گفتم باشه . ولی نمیرم

نمیتونم برم. من به ب گفتم باهات قهرم و دیگه نمیام پیشت .

خدایا خدایا حیف . چقدر چقدر چقدر ارزو داشتم میدیدمش .

دیشب با مرد جدید و دو تا دختراش رفتیم رستوران چینی . مثل یه خانواده بودیم با دو تا دختر شاد و شیطون . دختراش جیغ داد میکردن از هیجان.

دختر بزرگه اش یه بند حرف میزنه با یه لهجه شدید امریکایی که من هیچی ازش نمیفهمم . مرد جدید ازم میپرسه فهمیدی carmen چی گفت ؟

خندم میگیره . میگم نوچ

کنار اکواریوم نشسته بودیم …کلی ماهی های قشنگ توش بود و نیمو هم توش بود . تا حالا اون رستورن نرفته بودم . عالی بود . من و مرد جدید مشروب ابی رنگ خوردیم .

خیلی خوب بود …مثل یه خانواده ….چیزی که من هیچوقت احساس نکردم .

اومدیم خونه و سیزن دیگه گیم او ترونز رو دیدیدم . سگش هی دور و بر من میپلکید و باسنمو لیس میزد

سگشو بغل کردم ….بوسیدم …چقدر چقدر چقدر دوست داشتنی بود

انگار اونجا همه غم هام گم شد …ساعت ۱۰ اومدم خونه چون باید کارای درسی رو انجام میدادم

وسایلامو تقریبا پک کردم . کتابامو جمع کردم . اباژور هارو ورداشتم . پرینتر رو گذاشتم تو باکس . توپ ورزشی رو بادشو خالی کردم و گذاشتم تو جعبه اش

چند تا عروسک هامو و یه صندلی جلوی اپن و یکی از اباژورهامو که نو بودن رو گذاشتم بیرون تا اگه کسی میخواد ورش داره . فوری ورش داشتن و خیال من راحت شد .

امروز کلاس نرفتم . با سوشال ورک میتینگ داشتم . بعدش هم رفتم تتوی زیر چشمامو درست کردم و پررنگ ترش کردم .

خوشگل نشدم . ولی زیاد مهم نیست .