سر کلاس نفس میکشیدم قلپ قلپ خون میریخت تو شلوارم.
بدو بدو از کلاس اومدم بیرون و رفتم کتاب فروشی دانشگاه شاید نوار بهداشتی یا تمپان پیدا کنم.
همون مردک منیجر کتاب فروشی وایساده بود و داشت با یه مرده دیگه حرف میزد .
نوار بهداشتی یا تمپان پیدا نکردم .
گفت » میتونم کمک کنم ؟
گفتم نوار بهداشتی یا تمپان اینجا میفروشید ؟ ( در حال نفس نفس زدن و تقریبا از حال رفتن )
رفت از جلو کتاب فروشی دوتا تمپان بهم داد. برداشتم و اومدم بیرون
الان پیش خودش گفته : این بیچاره در حال خونریزی شدیده .
سر کلاس هم با همون خانوم ممه گنده چشم قلنبه ای و اون خانوم پاکستانی کلاهم تو هم رفت .
دلم میخواد با چکش بزنم تو مغزش . اخه مگه بهت یاد ندادن که سر کلاس باید صداتو بیاری پایین . مگه سر جالیزی؟ چرا رعایت کسای دیگه رو نمیکنی .
به پاکستانیه گفتم » میشه صداتو بیاری پایین ؟
خانوم ممه گنده چشم قلنبه ای به جاش گفت : good luck with that
جواب تو استینم زیاد داشتم .
هرچی میگفتم یه چیزی میگفت ….هی اون میگفت من میگفتم . یکی به دو . یه ربعی خفشون کردم ولی بعد یه ربع باز ویز ویزهای پاکستانی شروع شد ….وویی ویی لهجه اش بدترین لهجه ای که تو عمرم شنیدم ….
بگذریم . چند لحظه بعد هم میخواست باهام دوست بشه و یه چیزی ازم پرسید . جوابشو ندادم
مثل یه bitch . کاملا احساس میکردم که دلش میخواد دستاشو بندازه دور گردنم و خفه ام کنه
باید شروع کنم وسایلمامو جمع کردن …منیجر اپارتمانم کرایه اپارتمانمو زیاد کرده . یعنی بلند شو برو دیگه . بذار یکی دیگه بیاد
هنوز هیچی مو جمع نکردم . شاید امشب از لباسا شروع کنم . لاک هامو…..ووییی خدا 😦