صبح چهارشنبه …

مردک احمق !! jerk ? مرد جدید رو میگم ..

با اون ادا اطوار فیکش ….هی میگه نینا ؟ دلم برات تنگ شده . نینا ؟ ال و بل

دلم میخواد یه سیلی بزنم در گوشش . اوه فکر کنم باز دپرشنم بالا زده …قرصامو خوردم ولی باز حال ندارم

دیروز از ۷ شب تا ۸:۳۰ امروز صبح خوابیدم . دلم گرفته . نمیدونم برای چی !سر درس همیلتون نشستم ولی هیچی متوجه نمیشم

شکمم به طرز عجیبی اومده جلو و همش کابوس حاملگی دارم … اخه الان ؟ اگه بچه داشته باشم انقدر گردنشو میگیرم فشار میدم تا رنگش مثل لپتاپم سیاه و کبود بشه . حرومزاده گوه ….

الان اومدم اپارتمان خودم

هیتر رو روشن کردم تا خونه گرم بشه ….ظرف هارو گذاشتم تو سینک البته نشسته ….یه فنجون چای لاته داغ گذاشتم و بعد پرده هارو کشیدم و اباژور قرمزه رو روشن کردم . بیرون داره بارون میباره …

اون شلوار توسی که انلاین خریده بودم رو برای کلاس پوشیدم . دمپاش گشاد میشه ….اونقدر هم که فکرشو میکردم بد نیست

Photo0161

 تو زندگی کردن با مرد جدید دودلم …. بعضی ها میگن خوبه بعضی ها میگن نه . البته اصلا معلوم نیست که مرد جدید تو زرد از اب در بیاد .  بی خیال ….اپارتمان خودم و پرایویسی خودمو ترجیح میدم

رفتم مکانیک روغن ماشینمو دادم عوض کردن …گفتن ترمز های جلوش باید عوض بشه . باز یه ۲۰۰ تای دیگه خرج دارم

Derek همون مردی که دفه قبل خیلی هوامو داشت بهم دست داد و فامیلیمو با لهجه المانیش صدا کرد

بهش دست تکون دادم ….

کلاس همیلتون رو ریدم …کلی صورت حساب نداده دارم ….ترس از حامله شدن دارم !  چه خاکی تو سرم بریزم.  Hmmm? humm ?

 

روز دوشنبه  از کاندوم استفاده نکردیم و من نگرانم نکنه حامله بشم .روز بعد هم نرفتم قرص های امرجنسی بگیرم و گذاشتم همینجوری بمونه .

 من بیمارستانم . طاقت نیاوردم و رفتم داروخونه بیمارستان .

گفتن قرصای امرجنسی رو فقط با نسخه میدن.

 زنگ زدم به کلینیک نرتگیت. به دختره پشت تلفن گفتم به یکی از این دکترا بگو برام قرصای امرجنسی بفرستن به داروخونه بیمارستانی که توش کار میکنم

دختره هم زده به دکتر ب مسیج داده .. دلم نمیخواست به این ادم بیشعور مسیج بده . چون خیلی بیشعور بازی در اورد انگار که میخوام بهش تجاوز کنم . اگه میدونستم زنگ نمیزدم .

ب هم گفته بود قرصهای Plan B رو نمیده چون بیشتر از دو روز از اینترکورسم گذشته . بی لیاقت حتی به قرصای Ella هم اشاره نکرد . به جهنم

خودم زنگ زدم و گفتم یکی از دکترا برام  Ella  رو بفرسته . یه دکتر دیگه برام نوشت و فرستاد به داروخونه

خلاصه اخر همه این تلاش ها این شد که بیمه ام این قرص رو کاور نمیکنه و داروخونه  هم اون قرص رو ندارن ….وا رفتم

خدایا خودت کمک کن

مامان اومده اپارتمانم . پرده لوردراپه رو زده کنار و داره خونه مو تمیز میکنه و نچ نچ میکنه ( یعنی من چقدر کثیفم )

هرچی کیفمو میگردم دو تا از کارت های اعتباریمو پیدا نمیکنم . ناچارا رفتم بانک و کارت هامو بستم .

تکس هارو بردن بالا و از حقوقم کم شده . موندم چطوری زندگی کنم . این همه هم خرج میکنم . ادم هم نمیشم .

دیشب مرد جدید برام بوقلمون درست کرده بود با پتیتو فرانسوی . خوب شده بود

قرار بود دختراشو ببینم که نشد . یعنی دختراش رفته بودن بیرون .

این میز شام

Photo0140

اینم مرد جدید در حال اماده کردن میز

Photo0135

Photo0136

 الان خونه مامان اینام .  باتری ماشین خواهر تموم شده و طبق معمول مامان و بابا مثل برق گرفته ها دارن رفتار میکنن .

اعصاب ادم خورد میشه . یه طوری برخورد میکنن که انگار خواهر بچه ۴ ساله اهست یا انگار اخر زمون شده .

صبح رفتم سر کلاس . دیگه سر ردیف اول با خانوم چشم پفی پستون گنده دعوا نمیکنم . رفیق هندیش بهم گفت : قول میدم سر کلاس دیگه بلند بلند ور ور نکنم . گفتم : خوبه . اوکی

اخه دفه پیش بهشون تشر زدم که ساکت باشید سر کلاس . مثل بچه کلاس اولی ها میمونن

پاهامو لاک زدم …دلم میخواد برم پتیکور ولی پول نیست .

Photo0134

وویی وووییی امشب شام مرد جدید دعوتم کرده و برای اولین بار قراره دختراشو هم ببینم

من نمیرم …من میترسم ….من خجالت میکشم . اونا منو میخورن . یکی از دختراش ۱۸ ساله ست اون یکی ۱۷ ساله ست

من خجالت میکشم . بهش گفتم پشتت قایم میشم …..

دیروز ۱۲ ساعت شیفت بیمارستان بودم . از شدت بیخوابی داشتم میمردم .

دوری برام شکلات اورده بود ….یه چایی هم برای خودم درست کردم با شکلاتای دورا تونستم تا ۷ شب دووم بیارم . اقای مرد جدید میخواست بیاد اپارتمانم که باهم بخوابیم

پیچوندمش

 

دست چپم به شدت درد میکنه . ایبوپروفن میندازم خوبه . نندازم تا لب مرگ میرم

دیشب بعد از یه شیفت طولانی تو بیمارستان رفتم خونه مرد جدید .

داشت برام سوپ جو فارسی اماده میکرد . دستور پختشو از اینترنت گرفته بود .

تو دلم گفتم :  یه خارجی بخواد برای اولین بار یه غذای ایرانی درست کنه چه شود …باید غذا رو انداخت دور !!  ولی در کمال ناباوری سوپش حتی از سوپ  جوی معروف خواهرم هم بهتر شده بود 

ساعت ۱۲:۳۰ شب خوابیدیم ….لباس خواب صورتی تورمن توری  پوشیده بودم و روی سینه اش دراز کشیده بودم زیر پتو.

گرمای تنش خوبه ولی مثل الکساندر نیست . بهم میگه باهم زندگی کنیم . نمیدونم این کارو بکنم یا نه ! میترسم پرایویسیمو از دست بدم .

 اصلا تکلیفم با خودم معلوم نیست

چه نمیدونم چه غلطی کنم . به اضافه اینکه حالا معلوم نیست این اقا بعد چند ماه چی چی در بیاد . 

از صبح تا حالا دارم به ب  فکر میکنم . اون یه ذره شانسی که برای دیدنش داشتم هم از دستم رفت . حالا فقط رویاهاش مونده .

یعنی اون با بقیه خوبه فقط با من اینطوری بود؟ فقط منو نمیخواست نگاه کنه. نمیدونم والله . البته دیگه از این حرفا گذشته

 ۵ صبح زورکی از تختخواب کنده شدم برای شروع یک روز طولانی در بیمارستان.

  چشمام قرمزه الان . کلی هم مریض دارم و دستم هم درد میکنه

کسلم . دلم میخواد این مریض هارو از پنجره پرت کنم بیرون

از صبح دلم برای ب تنگ شده . بیشتر از دفه قبل . من همون ب بداخلاق اخلاق  سگی پیر با دماغ گنده و موهای جوگندمی و شکم گنده رو میخواستم

این هم مرد جدید و دو تا منشی های محل کارش …….به به به …..….lol …

 

46151_492782250772116_735354652_n

این آهنگ     Taylor swift  واقعا به مرد جدید میاد …..

i knew you were trouble

من میدونم اقا خان trouble هست ولی دارم میرم جلو ….ببینیم کی پشیمون میشیم ….

 روی میز جلوی کاناپه دو بسته شکلاته . یه بسته رو مرد جدید اورده و بسته دیگه شو الکساندر اورده

اونی که الکساندر اورده خیلی گرونه ولی بدمزه هست . اونی که مرد جدید اورده ارزونتره ولی توش کارامل داره و خیلی خیلی خوشمزه هست

امروز اف هستم و بیمارستان نمیرم . ولی باید برم سر کلاس . کلی درس نخونده و کار انجام نداده ….

هفته پیش از اچ اند ام یه ست شورت و سوتین کرم رنگ برق برقی خریدم که روش سنگ دوزی شده …خیلی کیوت هست ….

از taylor swift خوشم میاد .

اامروز صبح برای بیمارستان رفتن خواب موندم

ساعتم زنگ زده بود و من راحت خاموشش کرده بودم و تخت تو بغل مرد جدید خوابیده بودم .

حتی از طرف بیمارستان بهم تلفن کردن و من گوشیمو جواب ندادم و غرق در اغوش مرد جدید خرخر میکردم .

ساعت ۷:۱۵ بیدار شدم

مرد جدید گرفت خوابید و و من تند تند لباس پوشیدم و اومدم بیمارستان و باز پدر سوخته ها منو بخش اورتوپدی بردن .

با دو تا کاپ کافی خودمو رو پا نگه داشتم ولی چشمام قرمز بود.

دیشب رو با مرد جدید گذروندم . شب اومد اپارتمانم . دی وی دی و فیلم هم اورد چون من دیویدی ندارم

یه دامن لی کوتاه تا دم باسن براش پوشیم و یه تاپ سفید و موهای سیاهمو ریختم دورم . و چشمامو ریمل بارون کردم براش

پیتزا خوردیم و شراب و فیلم دیدیم ….رو پاهاش دراز کشیده بودم … در گوشم گفت : میخوام لخت باشم و داخل تو باشم ….

گفتم پریودم . گفت مسئله ای نیست ….تمام تختم شده خون ….

دیر رسیدم کلاس . بارون میبارید و ترافیک بود .

اومدم بشینم ست اول کلاس دیدم اون خانومه مو چتری ابرو کلفت ممه گنده نشسته سر جای من . از همونجا اوقاتم تلخ شد

موقعی که داشتم میرفتم دستشویی دیدم جلوی کلاس وایساده و داره خوراکی میخوره . نگاش نکردم . هفته دیگه من اونجا میشینم . فکر کردی . اونجا جای منه .

رفتم نشستم اخر کلاس جای تنبل ها و رفوزه ها که به سختی میتونستم بورد رو ببینم . کنار کریستال نشستم .

امتحان رو خراب کردم . ناراحت شدم . لوری سر کلاس در مورد میشل حرف میزد و کسی نمیدوست میشل کیه به جز من . اینجوری معرفیش میکرد: بچه ها میشل رو میشناسید ؟ همون دختره با پوست عالی

حرصم گرفت . کی میتونه یه نفرو از پوستش تشخیص بده . برای اینکه کارو راحت کنم گفتم :

همون دختر خیکیه که جلوی کلاس میشینه . همه شناختنش . کریستال و لوری از حرفم جا خوردن . دلم برای رژینا تنگه . رفته . دیگه اینجا نمیاد

شلوار جینی که انلاین خریده بودم رسید . باید بندازمش تو سطل چون هم زشته و هم تو باسنم نمیره

اخه یکی نیست بگه تو با اون کون قلنبه ات بیخود میکنی سایز ۲۴ میخری

حالم خوب نیست . ناشکری نمیکنم ولی حس پوچی دارم

از کارم متنفرم . هروقت یاد کریستی و ارین و بقیه و نگاه طلبکارانه شون میوفتم حالت تهوع میگیرم

از این رابطه عشقی مصموم هم بدم میاد . چند روز دیگه این سکس و بهم پیچیدن هم عادی میشه و اونوقته که اقا رو دیگه نمیشه گیر اورد . از اون پسر المانیه هم خوشم نمیاد

احمق جون روز دوم میپره منو میبوسه . حالا دوباره فردا پس فردا میره با یکی دیگه دیت میکنه

هیچی خوشحالم نمیکنه .

یکی از کلاسا از همین اولش ریدم چون برام سخته و هنوز کتاب ندارم .

یاد ب میوفتم . برام عادی شده و مهم نیست . کون لقش ولی خوب فکر کردن بهش حس پوچی بیشتر میده

حتی از این وبلاگ و نوشتن هم بدم میاد . دوست هم ندارم کسی رو بخونم . بعضی ها به زور وانمود میکنن خوشبختن . بقیه هم نقش cute poor بازی میکنن ….انگار هیچی واقعی نیس

رژینا هم رفته و دل من گرفته