هم خونه ایم جنیفر هم الان رفت سرکار…..امروز من اف هستم . وای چقدر خسته ام . از جلوی کاناپه نمیتونم تکون بخورم .

دیروز به اقای جراح گفتم دوستش دارم ولی هیچ جوابی نداد . خوب واقعا دوستش دارم . دلم میخواد همیشه باهاش باشم ولی طبق معمول اینم مثل همه چیزایی که دوست دارم رو از دست میدمهورا

مثل مرد جدید که تا عاشقش شدم یه دفه شد یه اشغال عوضی هرزه و رفت . یا کاری که عاشق بودم بدون هیچ دلیلی اخراج شدم …الان هم اقای جراح رو میخوام و میدونم چند روز دیگه باید باز گریه کنم .

بیخیال.  گفتم که یه دکتر جوون هات این جا هست به اسم جاستین که الردی ۵ تا از دخترا میخوان شیفتشون باهاش باشه از جمله من ؟ نگفتم ؟

خوب امروز شیفتم باهاش بود . مال بد بیخ ریش صاحبش . همون بهتر که شیفتش با دخترای دیگه باشه

هم ازدواج کرده . هم دو تا بچه داره . هم گی هست …و از مردا هم خوشش میاد خنده( اییی حالم بهم خورد ) هیزه با اون چشمای آبی ش یه جوری نگات میکنه انگار که میخواد قورتت بده سبز. یعنی کاملا فول پکیج هورا)

مردک هرزه . کاملا turn off شدم

تازه مردک اشغال عوضی دارم براش فیورت انجام میدم میگه این کارو نکن این کارو بکن. یه جا هم داشتم پرینت میگرفتم که اشتباهی به زبون اسپنیش شد . مردک قاطی کرد

گم شن همشون . تعادل روانی ندارن . الان کنار من نشسته و داره نشخوار میکنه . دلم میخواد با چکش بزنم فرق سرش که بره اونورتر بشینه .

یک دیدگاه برای ”

بیان دیدگاه